این هم تمام شد . 216 صفحه ، 216 حرف .
دفتر خاطرات . آتوسا صالحی ، مژگان کلهر .فقط دفتر خاطرات نیست !
صفحه ی اولش ، کاغذی چسبوندم و توش نوشتم :
زندگی کوتاه تر از آن است که به خصومت بگذرد ،
و قلب ها گرامی تر از آنند که بشکنند .
آنچه از روزگار بدست می آید با خنده نمی ماند ،
و آنچه از دست برود با گریه جبران نمی شود .
فردا خورشید طلوع خواهد کرد حتی اگر ما نباشیم ...
زیر همون صفحه و صفحه ی بعدش رو Polly با پانچ سوراخ کرده : گل ، کبوتر .
همه چیز درباره ی من ! فضای های خالی ، پرادو بازی ها ، مصاحبه ، یادداشت و اون 25 امتیاز ، یادداشت نگین ، هری پاتر برای همیشه ، گاو ضحی ، نامه به عشق ...
و خیلی حرف های دیگر برای زدن :
مثلا اینکه من از قهر و دعوا متنفرم !
و خیلی عکس ها برای پرینت گرفتن :
مثلا عکس خودم ، سه نفر (گوسفنده ) ، حلما ، رون و...
و خیلی از مزخرفات دیگر !
مثلا نظر من درباره ی دروغ ، خرافات ....
و در آخر هم قسمت موسیقی اش که هر دفعه باید پاک کنم و شعر مورد علاقه ی جدیدم رو بنویسم : دلیل اینکه آرومم ...!!!!!!!!!
من فقط صفحات 207 تا 216 رو دوست دارم ، یادگاری !
حرف های همه : یادداشت تکراری سارا و حرف های حلما ، خواهر حلما ، قیچی ، نگین ، حورا ...غزال ، فائزه ، زهرا. (توضیح : خیلی ها یعنی تقریبا همه نوشتن . حوصله ی تایپ کردن ندارم )
امروز روزی بود که پرونده ی دفتر خاطرات عزیزم رو بستم و به خاطات فردا سپردم ؛ تمیز و مرتب ! صفحات پاره اش رو چسبوندم و جلد سوراخ سوراخش رو باز کردم و با کمک سلفونی که زمانی کارنامه ام توش بود ، مجددا دفترم رو جلد کردم . بعدش فقط گفتم : آه ..
دفترم کادوی تولدم بود . می شه گفت تا قبل از خرداد ماه تمام صفحاتش رو پر کرده بودم تا خرداد نرسه و حرف های خودم یا بچه ها ، بوی گند (!!!) جدایی نده . اما رکب خوردم ! چون از قبل توی قسمت موسیقی اش نوشته بودم : خداحافظ ، همین حالا ....
حق بود یادداشت داری (همون که خودم بهش گفته بودم بنویسه ) که می گفت :
امروز با هم بودن را تجربه می کنیم
و شاید فردا به یاد هم بودن را
پس بیا امروز را زیبا کنیم
به حرمت خاطرات فردا !
از اون جایی که گفتن این حرف دیگه خیلی دیر شده ، می گم :
دفتر خاطرات عزیزم ! (به قول شاعر ) تو رو می سپارم به رویای فردا ، خداحافظ همین حالا !